من آدَمَم
بی تو اما
آه و دَم!
دعا نوشت :امیدوارم سال جدید از جلف بازی هام کاسته شه !
نیامد نوشت :
خدایا
خسته ای ؟ خوابی؟
پنچری؟
می خوای بزنی کنار؟
میخوای من بیام پشت فرمون !!
خدایا این های که من می بینمُ، تو هم می بینی؟؟؟
دل تو اولین روز بهار
دل من آخرین جمعه سال
و چه دورند و چه نزدیک به هم
دعا نوشت :دعای باران چرا؟ دعای عشق بخوان! این روزها دلها تشنه ترند تا زمین ها، خدایا کمی عشق بیار
انتها نوشت:رفتی... بی آنکه مرا به خدا بسپاری نمیدانم خدا را از یاد برده بودی یا مرا؟
نقل نوشت:میگن عشق مثل خورشید می مونه
هنوز از طلوعش به حد کافی لذت نبردی که از غروبش دلگیر میشی!
در خط خطی ِ ابروانت
به دنبال نیم خطی می گردم
که مرا به هرزگی دعوت می کند..
پ ن :دنیا ما رو نخواست
ما هم نخواستیم
بیا بریم چرا تودنیا وایستیم !!
حس نوشت: ناراحتم از نخواستنت
غم نوشت:رعدی بزن
می خواهم از رنگین کمان ِ خیس ِ لبانت
فرود آیم
جا مانده است .
چیزی ٬جایی ٬ که هیچگاه دگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه ٬نه دندان هاب سپید .
سهم من از درد
کنج دالانی ست
که تو آنجا کنارم آرمیده ای بی حرف
غم نوشت:می خواهم پلک هایم را برای همیشه ببندم
تا تو
آخرین کسی باشی که انعکاست بر مردمک چشمم حک شده!
دَم نوشت:در نوازش تو زندگی جاریست
بی تو نفس کشیدن را از دشت کدام تن جستجو کنم..
ته نوشت: زمستان را دوست ندارم. حریم لباسهایت پررنگتر میشود