سوتین صورتی

سخن مانند دامن زنان است هرچه کوتاهتر بهتر و به هدف نزدیکتر

سوتین صورتی

سخن مانند دامن زنان است هرچه کوتاهتر بهتر و به هدف نزدیکتر

پاییز رو میان موهای من جا گذاشت  

 

و من بهار روی لب هایش

حالا که امدی معلوم می شود. که بر سر قرارت هستی.  

 

قرار ما ار اول پیدا بود. 

دیگر بهانه نیاور که خانه ما یکی به اخر دنیاست!

 

حالا که امدی معلوم می شود ، تو هم دلتنگم بوده ای..    

 

 

 

 

حس نوشت :گل یا پوچ؟
                  دستت را باز نکن، حسم را تباه مکن.
                  بگذار فقط تصور کنم که در دستانت برایم کمی عشق پنهان است.

آخ امان از این موهای تیره و زیبا، 

 

 که وقت بوسیدن مثل جنگل‏های اسرارآمیز قصه‏های کودکان  

 

میان لب‏های من و تو فاصله می‏اندازد.. 

 

 

 

 

 

 ته  نوشت: خواب کوتاهی ست ، از تو برخاستن. 

 

پ ن :اگر من آدم بودم و تو حوا، سیب را به خورد خدا می‏دادیم و 

        دو نفری آن بالا تا قیامت عشق می‏کردیم....

یک شب که عزل خوان زیر باران راهم را گم کردم
به بیراه تو رسیدم
از آن شب همه راه ها را پاک کردم
بیراهه تو برای من کافی است 

 

 وقتی تو در مقابلمی میتوان به تمام جهان پشت کرد. 

من و ببخش که نمی تونم ببخشمت..که برنمیگردم با نبخشیدنت

پراکنده می‌شوم
مثل دانه‌ گل‌ها
در سرزمین تنت... 

 

 

 هرگاه شعری را با رنگِ سیاه نوشته‌ام
 

گفته‌اند: اقتباسی‌ست از چشم‌های تو
 

دلم یه تنهایی می خواد .در اغوش خودم ...