-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1400 22:24
بزرگترین داستان ها یا از تختخواب شروع میشن یا به تختخواب ختم میشن داستان من تو تختخواب نه شروع میشه نه ختم میشه همه چیز متوقف میشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آذرماه سال 1399 01:15
تمام خاطرات تو را مرور می کنم . درست از همان لحظه که انتظارش را داشتم و اتفاق نیفتاد. درست از همان لحظه که روی تمام داستان هایم آب پاکی را ریختی و اسم خودت را پاک کردی. اسمت پاک شده است از تمام روزهایم . باور می کنی . خودم راحت باور کردم تو را نمی دانم . من تمام حرفهایم را در گلویم خفه کردم و با همین لیوان ،...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دیماه سال 1398 10:20
آواره ترینموطنم باش
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 آذرماه سال 1398 12:35
دلم میخواد اکاردئون سبزم با یه اکاردیون ی که تو دیوار دیدم عوض کنم اصلا دلماون ساز خواست حیف که گرون ه و اصلا دلم نمیخواد به بابام بگم
-
شنبه 2 آذرماه سال 1398 11:00
چه وضعیت مسخره ای ، یه دمو از برگشت دوباره اینترنت ، و حالا من دوباره اینترنت ندارم .
-
تعجب
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1398 20:58
خوب امروز یه اتفاق جالبی رخ داد این که یکی از شاگرد هام اینترنت داشت ومن هاج وواج مونده بودم که ازش پرسیدم چطوری؟!؟ گفت اگر مخابرات پارتی داشتی باشی یه کد هست تو تنظیمات گوشی میزنی و استفاده میکنی و بعدش بقیه شاگردهام گفتند که اصلا یه سری مغازه ها با مبلغ ۱۰۰-۲۰۰ تومن اینترنت خططتون وصل میکنند خیلی غم انگیز ه هیچ...
-
حقوق شهروندی
سهشنبه 28 آبانماه سال 1398 11:10
از حقوق شهروندیمون چه خبر؟ دقیقا چرا یه عده این حقوق شهروندی دارند !!!!
-
نظر
سهشنبه 28 آبانماه سال 1398 00:46
به نظرم باید نظرات باز گذاشت که بشه راحت با همدیگه چت کنیم
-
نمیدونم باید چی کار کنم
دوشنبه 27 آبانماه سال 1398 19:06
الان با این که وقت دارم و کلی کار برای انجام دادن و حتی توانایی انجام کارهام دارم اما نمیتونم انجام بدم چرا؟؟ چون اجازه نمیدن برای ارایه و پرپوزالم باید مقاله میخوندم که به لطف بزگوارند قادر نیستم باید نظام ثبت نام میکردم که الان به لینکشحتی دسترسی ندارم اصلا هیچ کاری نمیشه انجام داد
-
سال چند
دوشنبه 27 آبانماه سال 1398 14:23
دارم فکر میکنم که دقیقا من دارم توو چه سالی زندگیمیکنم سال هزار و سیصد چند؟؟ یا شاید هم هزار و دویست و چند... به چه جرمی زندانی شدم که حق تنفس ندارم حق دسترسی ندارم حق زندگی ندارم داشتم فکر میکردم من کی این قدرت بهشون دادم که من و زندانی کنند!!!! دیووونه وجودم داره زنجیرهاش پاره میکنه و کسی حواسش نیست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 دیماه سال 1396 02:50
و تنت وطنم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دیماه سال 1396 13:42
نبودن های هست که عاقل ترت نه عاشق ترت نه دیوانه ات میکند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دیماه سال 1396 21:50
آن چیز که تنگ شده جهان است بدون تو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذرماه سال 1396 13:05
میگویند گاهی عشق دو انسان نسبت بهم میمیرد ! این درست نیست. عشق نمیمیرد، تنها اگر آنچنان که باید لایق و شایستهی آن نباشید، شما را ترک میگوید و میرود. عشق نمیمیرد؛ خود آدم است که میمیرد ...! عشق به مانند دریا است : اگر لایق آن نباشید، اگر باعث تعفن آن شوید، شما را به جایی پس خواهد زد تا بمیرید. آدم که آخرش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آذرماه سال 1396 08:54
از معجزاتش دوباره بودنش بود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبانماه سال 1396 19:53
من اینجا درست وسط پـــاییــز ایستاده ام و دارم بـــرگ به بــــرگ دوبــاره عـــاشقت می شوم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهرماه سال 1396 23:19
بدون تو جهان چه بی رحمانه تنهاست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهرماه سال 1396 20:15
تمام دنیای این روزهای من مردیست تنها ساکت خیره سیگار به لب در خواب هایم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهرماه سال 1396 19:41
دوباره من دوباره پاییز حرف های سرگردانی و تنهایی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 23:06
همه رابطه ها یه اتوبان یه طرفه اند با یه ماشین خراب :-)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیرماه سال 1394 20:37
آخرین بار که من از ته دل خندیدم علتش پول نبود انعکاس جوک هر روز نبود علتش چهره ی ژولیده ی یک دلقک یا زمین خوردن یک کور نبود من به "من" خندیدم که چو یک دلقک گیج نقش یک خنده به صورت دارم و دلم می گرید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیرماه سال 1394 22:17
گفت: "فدای سرت! این نشد یکی دیگر"؛ و نمیدانست "این" که رفت "جان" بود و آدمی را همین یک بیش نیست!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیرماه سال 1394 01:56
دوستت دارم اما، نه مثل سابق. احساس می کنم دیگر دارم عادت می کنم که تورا دوست داشته باشم. ببخش اما، دست خودم نیست. تقصیر توست که انقدر نیامدی تا، آن شوق و اشتیاق همیشگی ام را از دست دادم. دارم عادت می کنم به این جای خالی. به اینکه کل تابستانم را بنشینم گوشه ی اتاقم و برای زمستانت رویا ببافم. خیالت راحت. کلافم را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1394 17:49
ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﻠﺐ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ. ﻣﺸﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺎﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﻧَﺤﯿﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﻢ ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻭﺯم ﻭﻓﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1394 17:45
ﻳﻪ ﻭَﻗﺘﺎﻳـی ﻫَﺴﺖ ... ﻧﻪ " ﮔﺮِﻳـــــﻪ ﻛَﺮﺩﻥ " ﺁﺭﻭﻣﺖ ﻣﻴــــ ﻜﻨﻪ ... ﻧﻪ " ﻧــــــفـﺲ ﻋﻤﻴﻖ " . ﻧﻪ " ﻳﻪ ﻟﻴـــــﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺳَــــــــﺮﺩ ..." ﻧﻪ " ﺩٰاﺩ ﺯﺩَﻥ " ... . ﻳﻪ ﻭﻗﺘﺎﻳــــــــی ﻫﺴـــــﺖ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ نیاز داری برای همیشه نباشی ﻫﻤﻴﻦ....!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خردادماه سال 1394 10:32
چشم هایت "وزیر پیشنهادی علوم" اند و من "اصولگراترین نماینده ی مجلس" هرچه قدر هم که توجیه کنی باز هم هر نگاهت را "فتنه" می بینم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 21:48
و من به اندازه تمام سالهایی که زندگی نکرده ام پیر شده ام چقدر مرد ها پر از پستین ، مردها پر از نامردن تناقض جالبست مرد و این همه ....... ته نوشت : ظالم همیشه سالم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1394 22:24
لوزان.. محل اخذ تصمیمات مهم نیست!! منافع من در جای دیگری رقم میخورد در قلب تو... آنجا که من همه شروطت را پذیرفتم و حقوقت را به رسمیت شناختم؛ تا تعلیق کامل هر آنچه نمیخواهی پیش رفتم!! اعتمادسازی کردم... اما تو.. تو به تحریمهای یکطرفه پایان ندادی... و برای من همچنان تنها گزینه ی روی میز توافق با توست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 23:24
ظریف میشوم با تمام دنیا مذاکره خواهم کرد.. . اگر نگاه تو تحریمم باشد..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 02:19
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ! ﻧﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮ توام ﻭ ﻧﻪ دیگر ﺣﺴﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺻﻼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻟﺶ؟ ﺗﻮ ﯾﮏ انسان ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﻣﻦ، من... ﻧﻪ ! ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﻮﻡ ﻟﻌﻨﺘﯽ...