-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 21:36
از وقتی هستی دلتنگی همش بهونت و می گیره
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 22:12
هر گام که دور می شوی بیشتر ددلتنگی نزدیکم می شود پ ن ؛دلم خیلی برات تنگ شده همین چند ساعات
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 19:43
این روزها دلم مدام می گیرد بهانه تو را
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 19:40
خیلی سخته بعد یه روزخوب یه ادم خوب بغض کنه تو خوابش گریه کنه امروزحس کردم دوست دارم خیلی زیاد !!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 19:02
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 14:44
بـدجـور مـرضی است لـبهایـت هـرچـه کـپسول ِ دوری خـوردم افــاقـه نـکرد. زیـر زبـانی اگـر بـخورم زبـانـت را آرام می شوم! بـستری ات شده ام، دکــتر دل جـهت ِ تـرخیـص، روزی سه وعـده - تــو - را تـجویـز کـرده ... صبـح هـا؛ شراب ِ لـبـت. عصرهـا؛ پـرسه دور و وَرت. شب هـا؛ سمـفونی بـا تـخـت و تـنت.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 17:40
تمام زمین را بی تو نمی خواهم چه برسد به مساحتِ ناچیزِ این تختخواب.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 21:13
جهانی شدن یعنی: جهان من و تو انقدر فشرده می شود که سراسر تو می شود تو جهانی می شوی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 00:58
ارام بی بهانه لخت تو میشوم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 00:31
اب شدم در نگاه تو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 11:14
باز خدا بت مرا شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دیماه سال 1389 16:28
سالهاست نگاهت را پنهان می کنی که ... مبادا گره بخورد به نگاهم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دیماه سال 1389 16:05
و خدا هر شب در کنار خانه من پرسه می زند