-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1393 16:03
رابطه ها همانند کریستال نیستند که بعد از سال ها غبار آن را بشویی و مثل روز اول برق بزنند ، اگر رابطه ای را غبار گرفت ، باید فاتحه آن را برای همیشه بخوانی ! داستان زنان / مریم رحیمی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 آذرماه سال 1393 20:23
مرا به رد شعرم دنبال کن من رد پا ندارم رد درد را بگیر و به من برس
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1393 09:28
سنگ سار میکنم خودم را ، زیر هجوم اوین خاطرات دلدادگی:(
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1393 09:25
وقتی کسی سکوت می کند . . . بدجور خسته است شاید هم شکسته شاید هم مُرده من مدت هاست کلماتم . . . درک کردن ، درد دارد . . . . . ته نوشت: و کدامین عذاب از این دردناک تر که من رسم عاشقی، فراموش کردهام. اهنگ متن: درست از روز اول رفته بودی هــــــــــمون روزی کــه من از دست رفتم. عزیزم عشق تو بن بست من بود منم تا اخــر بن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 01:06
دردناک ترین جدایی ها آنهایی هستند که نه کسی گفت چرا و نه کسی فهمید چرا !....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 21:50
عاقبت یک روز تو هم مثل من می شوی. بالاخره یک روز از راه میرسد که به قول شازده کوچولو دلت اهلی می شود .آن وقت اگر اهلی و شدی و گیر نا اهلش افتادی شاید مثل من از شهر دل کندی و از آسمان خاکستری رنگش فرار کرد. این مزرعه ی کوچک برای من حکم بهترین رفیق را دارد . یک گوشه اش سیب کاشته ام تا مبادا سودای سیب ها حیاط خانه ی تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 07:42
رابطه انسانی عمر مفیدی دارد. متاسفانه داستانهای عاشقانه با ریاکاری و احساسات گرایی چنین باوری ایجاد کردهاند که عشق هرگز نمیمیرد. نه دوست من! عشق هم میمیرد. یک باره احساس میکنی دلت تنگ نمیشود. همیشه هم اسمش هرزگی نیست. گاهی اوقات واقعا همه چیز تمام میشود. تمام میشود. جوری تمام میشود که انگار هرگز نبوده است.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 13:36
گاهی وقتها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی...دوستش بداری و برایش چای بریزی...گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟! گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی...شب بروی خانه بنشینی...فکر کنی و کمی برایش بنویسی... گاهی وقتها...آدم چه چیزهای ساده ای را ندارد! " کاش خوابت کمی مرا می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 21:20
مردان درصیدعشق به وسعت نامنتهایی نامردند .گدایی عشق می کنند تا وقتی مطمعن به تسخیر قلب زن نشده باشند:ا ما همین که مطمعن شدند.مردانگی را در کمال نامردی به جا می اورند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1391 09:33
دست خودت نیست ، زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی ، پناه ببری ، ضعیف باشی دست ِ خ...ودت نیست ، زن که باشی گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را..شاید عطر ِ تلخ و گس ِ مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد ! دست خودت نیست ، زن که باشی گاهی رهایش می کنی و پشت ِ سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش به این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 19:35
امــــــــروز با همه ی دنـیــــــــا قهــــــرم ... امــــــا ... تــــــــــو صدایــــــم کــن ... بـرمـی گـــــــــــــر دم !!! ♥ ته نوشت: دگر انتظار معجزه بودنت را نمی کشم. حال نوشت:نمیخوام اجازه بدم کسی بیاد و حتی ذره ای از خاطره ات و تکرار کنه.جای خالیت را به هیچ کس و هیچ چیز نمی دهم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 19:35
امــــــــروز با همه ی دنـیــــــــا قهــــــرم ... امــــــا ... تــــــــــو صدایــــــم کــن ... بـرمـی گـــــــــــــر دم !!! ♥ ته نوشت: دگر انتظار معجزه بودنت را نمی کشم. حال نوشت:نمیخوام اجازه بدم کسی بیاد و حتی ذره ای از خاطره ات و تکرار کنه.جای خالیت را به هیچ کس و هیچ چیز نمی دهم .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مهرماه سال 1391 20:34
خمس چشمانــت زکات لبــهایت را به قلب و بوسه های مــن بسپـار کـه بـه مسجد حرام کرده اند چراغی را که به خانه رواست.....!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 13:40
زیبایی تو بهانه ای است محکم برای دوست داشتن دنیا!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 19:20
آغوش بعضی هــا ... علم را زیـر سوال می برد ! آنقدر آرامت می کند ... که هیـچ مُسکنی ... جــایش را نمی گیرد.... ! تنها نوشت: بد بیاری مال وقتیه که بــــد بی یــــــاری ... !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 22:58
تــو قـــرار مــن بـاش تـا مـن مَــــــدارت شـوم ! چـہ قــــرار و مـــدارے بـهـــتـر از مــــا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 20:59
بـبوسیـدش .. حتما ً قبـل ِ خواب ببـوسیـدش! حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد .. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده .. حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه ! ببوسیـدش .. حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه .. گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! .. نفهمیـده باشه شما...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 11:43
قوی ترین مرد جهان هم که باشی، وقت هایی هست که دستی باید لمست کند، تنی تنت را داغ کند و لبی طعم لبت را بچشد، مستقل ترین مرد جهان هم که باشی وقت هایی هست، که دلت پر میزند برای کسی که برسد و بخواهد که آرام رانندگی کنی و شامت را نخورده روی میز نگذاری و بروی، مسافرترین مرد دنیا هم دست خطی می خواهد که بنویسد برایش: زود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 11:32
شما را به خدا و مسیح و محمد، به سنگ و لات و منات، به اهورا و آتش و زرتشت، شما را به هر چه که میپرستید، دست از سر من و تنهایی زبان بستهام بردارید! میخواهم دَمی که نه، میخواهم عمری بیاسایم… از این دنیای پر از خاله زنکی لبریزم. رهایم کنید!!! ته نوشت: دلم مردم این شهر سبزی میخواهد و سینس که پاک کنند و وراجی کنند و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 11:30
آری من یک روز، دیوان کوچک حرفهایم را، به تو خواهم سپرد، گرچه میدانم، مثل تمام مردمان خاکی این سرا کلمهای از آن را نخواهی فهمید. اما من آنرا به تو خواهم سپرد برای باور تمام حرفهایش که تو را بیداد میکند!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 11:27
قویترین آدم جهان اون نیست که دویست و پنجاه کیلو رو یه ضرب میزنه ... قویترین آدم جهان دختر ایرانیه که با وجود تجاوز فردی و گروهی و اسید پاشی و گشت ارشاد و مزاحم هاى خیابونی و زور گیری و قتل و هزار خطر دیگه ، هنوزم تو این مملکت درس میخونه ، ورزش میکنه ، رانندگى میکنه ، کار میکنه ، عاشق میشه ، أعتماد میکنه ، مادر میشه و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 10:04
کاش دنیا یک بار هم که شده بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد این برد های تکراری برایش؟؟ ته نوشت: چه ازدحامی به پا کردهای در من همین تو یک نفر ! غم نوشت: تقدیر را خودم رقم می زنم از کنارم هر چی تنهایی هست بر می دارم تو را جایشان می گذارم ..!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 09:36
تعداد صورت مسأله را تغییر نمی دهد.. حدس بزن چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم؟ چند بار شنیده ایم و باورمان نشده است؟ چند بار ؟... پدرم می گفت : پدر بزرگت ، دوستت دارم را یک بارهم به زبان نیاورد؛ مادر بزرگت اما یک قرن با اوعاشقی کرد ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آذرماه سال 1390 11:46
من اما هیچ مدالی نمی خواهم هیچ سهمی از جانبازی را تقصیر هیچ دشمنی نیست من با بوی تن معشوقه ام شیمیایی شدم. ته نوشت : به همان اندازه که این روزها مردی را دوست داری حرف می شنوی میشنوی از انواح خواستن ها . انگارکه زنها تنها جسمی برای عرضه دارند وعروسکی هستند برای دیگران. اینکه خیال میکنی تو را همانند خواهرانشان دوست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 21:02
چقدر کم توقع شده ام` نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه ... ... نه دیگر بودنت را.. همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست مرا به آرامش می رساند... حتی اصطکاک سایه هایمان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آبانماه سال 1390 14:12
من زنم .... با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست که زرق و برقش، شخصیتم باشد من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که تو سهم داری میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی قوس های بدنم به چشم هایت، بیشتر از تفکرم می آیند.. دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم دردم می آید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آبانماه سال 1390 00:43
دلم می خواد بیام تو بغلت، سرم و بزارم رو شونت و های های گریه کنم، جیغ بزنم، با مشت بکوبم تو سینه ات، بهت بگم چرا این روزا اینجوریه؟! ... بهت بگم چقدر نا امیدم، چقدر می ترسم، چقدر نگرانم، چقدر شک دارم! بگم که دیگه نمی تونم اعتماد کنم، نه به خودت و نه به بنده هات! بگم که دیگه وقتی بهت می گم خدایا مواظبم باش، خدایا سپردم...
-
پسورد نام توست
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 09:08
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 20:41
گاهی دلت از زنانگی می گیرد میخواهی کودک باشی دختر بچه ای که به هر بهانه ای به آغوشی پناه می برد و آسوده اشک می ریزد زن که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی.....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آبانماه سال 1390 21:48
نگاه کن ! نگاهها همه سنگ است و قلبها همه سنگ...! چه سنگبارانی...! گیرم گریختی همه عمر...کجا پناه خواهی برد؟ خانه خدا سنگ است... تنها شدم بار دوم بود ... دیگه مثل قبل نمی شم هیچوقت