-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 12:08
چشمانتان را باز کنید ، خوب بگردید. شاید جایی در رابطه عاشقانه شما هم نوشته شده باشد : made in china
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 22:13
دوست داشتن یعنی حس مدام داشتن تو ! عشق نوشت ۱: از امشب هر شب تو برایم خدایی کن ! ته نوشت : از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.؟ .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 00:43
قرنها میان و میرن یک چرا بدون پاسخ؟؟ من و تو هزار سال بعد عشق..زندگی..تناسخ به دنیا اومدم تا عاشقت باشم!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 21:07
1همیشه 1 است. شاید درتمام عمرش نتوانسته بیش از 1 باشد. امابعضى اوقات مى تواند خیلى باشد: 1دنی ا 1س ر ن و ش ت 1 خ ا ط ر ه 1 ع ش ق و 1 ... ۱- این روزها درد بسیار است درمان هم اما کسی حال خوب شدن ندارد ! ۲- و سر انجام باران... با قدوم مهربان وپاکش..... چشم هایم را نوازش داد ۳-کاش دایره نگاهت تنگ تر می شد ۴-دوست دارم خفه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 16:30
راه نجات و فلاح این مردم، نه در از سر گرفتن تکیه داری و روضه خوانی و گریه زاری ها وشبیه سازی های "متدین نمای متقدمین" است، و نه در از دم گرفتن فرنگی بازی و شبیه سازی های "متمدن نمای متجددین"! بلکه باید ریشه ی اصلی بدبختی ها را زد.باید راه واقعی رهایی را یافت. باید هدف ِ حقیقی ِ ترقی اجتماعی را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 10:12
گمانم عزراییل زنی زیبا باشد که تا میبینمش برایش میمیرم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 19:00
۱: دوباره پایم در گودال چشم هایت به دام افتاد. میدانم اینبار دیگر راه خلاصی نیست. ۲: معجزه نه کتاب است نه فرستاده، معجزه، چشمان توست که در سکوت هم حرف میزنند .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 08:29
بستــــم به خشم، پنجـــره را بی حضـــور تــو گاهـی هوای تازه چــه دلگیــــــر میشود .. ته نوشت ۱: من عاشق کسی نیستم ٬ یعنی اصلا عاشقی بلند نیستم ته نوشت ۲:دستات توی دست من است و دل توی دلم نیست! نگاه نوشت :ترکیب بینظیر شرم و شوق؛ چشمهایت!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 23:17
امشب میخواهم شهریار شبت باشم، امشب میخواهم جامت را لبریز باده کنم. جامه شهرزاد بر تن کردهام تا هزار و یکشب، هزار و یکبار ببوسمت و ببویمت. امشب روح جهان, بودن توست وجود توست .صدای تو و ترانه توست. امشب فرشتهها با من نجوا کردهاند و اسرار خویش را بر من گشودهاند. میگویند خداوند دروازههای بهشتش را برای ساعتی باز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 09:45
من آدَمَم بی تو اما آه و دَم! دعا نوشت :امیدوارم سال جدید از جلف بازی هام کاسته شه ! نیامد نوشت : حالا اشک هایم شبیه تو شده اند گریه میکنم.. نمی آیند!! باران نوشت : باران یعنی تو برمی گردی... ته نوشت:امیدوارم همگی شما سال خوبی داشته باشید . و تنها نباشید ! میدونم امسال ما می شم ! یه شب بالاخره من دراغوش تو پیدا می شم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 11:05
،خدایا، خدایا ،تا انقلاب مهدی .مراقب خودت باش مهدی زنده بود همسایه ها گذاشتن برامون فردا وفات نیست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 10:01
خدایا خسته ای ؟ خوابی؟ پنچری؟ می خوای بزنی کنار؟ میخوای من بیام پشت فرمون !! خدایا این های که من می بینمُ، تو هم می بینی؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 12:02
دل تو اولین روز بهار دل من آخرین جمعه سال و چه دورند و چه نزدیک به هم دعا نوشت :دعای باران چرا؟ دعای عشق بخوان! این روزها دلها تشنه ترند تا زمین ها، خدایا کمی عشق بیار انتها نوشت:رفتی... بی آنکه مرا به خدا بسپاری نمیدانم خدا را از یاد برده بودی یا مرا؟ نقل نوشت:میگن عشق مثل خورشید می مونه هنوز از طلوعش به حد کافی لذت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 12:50
در خط خطی ِ ابروانت به دنبال نیم خطی می گردم که مرا به هرزگی دعوت می کند.. پ ن :دنیا ما رو نخواست ما هم نخواستیم بیا بریم چرا تودنیا وایستیم ! ! حس نوشت: ناراحتم از نخواستنت غم نوشت:رعدی بزن می خواهم از رنگین کمان ِ خیس ِ لبانت فرود آیم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 21:01
جا مانده است . چیزی ٬جایی ٬ که هیچگاه دگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد نه موهای سیاه ٬نه دندان هاب سپید .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 20:33
سهم من از درد کنج دالانی ست که ت و آنجا کنارم آرمیده ای بی حرف غم نوشت:می خواهم پلک هایم را برای همیشه ببندم تا ت و آخرین کسی ب اشی که انعکاست بر مردمک چشمم حک شد ه ! دَم نوشت:در نوازش تو زندگی ج اریست بی تو نفس کشیدن را از دشت کدام ت ن جستجو کنم.. ته نوشت: زمستان را دوست ندارم. حریم لباسهایت پررن گ تر میشود
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 21:04
وقتی زیباترین خاطرات در تاریکی رقم بخورد خواه و ناخواه ترس ازتاریکی از بین میرود.. حس نوشت: بدجوری تاخت میزند لبهایم صحرای داغ تنت را ... حال نوشت:خدایا... میوه کدامین درخت باغت را بخورم که از زمین رانده شوم؟ نذر نوشت:نذر کرده ام دستانم را قربانی آغوشت کنم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 12:49
پاییز رو میان موهای من جا گذاشت و من بهار روی لب هایش
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 12:18
حالا که ام د ی معلوم می شود. که بر سر قرارت هستی. قرار ما ار ا و ل پیدا بود. دیگر ب هانه نیاور که خانه ما یکی به اخر دنیاست! حالا که امدی معلوم می شود ، تو هم دلتنگم بوده ا ی.. حس نوشت : گل یا پوچ؟ دستت ر ا باز نکن، حسم را تبا ه مکن. بگذار فقط تصور کن م که در دستانت برایم کمی عشق پنها ن است.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 23:37
آخ امان از این موهای ت یره و زیبا، که وقت بوسیدن مثل جنگلهای اسرارآ م یز قصههای کودکان می ا ن لبهای م ن و تو فاصله م یاند ا زد.. ته نو ش ت: خواب کوتاهی ست ، از تو برخاستن. پ ن :اگر من آدم بو د م و تو حوا، سیب را به خورد خدا میدادیم و دو نفری آن بالا تا قیامت عشق میکردی م....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 01:33
یک شب که عزل خوان زیر باران راهم را گم کردم به بیراه تو رسیدم از آن شب همه راه ها را پاک کردم بیراهه تو برای من کافی است وقتی تو در مقابلمی میتوان به تمام جهان پشت کرد. من و ببخش که نمی تونم ببخشمت..که برنمیگردم با نبخشیدنت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 09:56
پراکنده میشوم مثل دانه گلها در سرزمین تنت... هرگاه شعری را با رنگِ سیاه نوشتهام گفتهاند: اقتباسیست از چشمهای تو دلم یه تنهایی می خواد .در اغوش خودم ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 11:06
مرا برای خودم برای خودش م ی خواست . نگاهت را می دزد ی از من دلم را ب ه سرقت می بری هر دم به کدام ی ن دادگاه بکشا ن م چشمانت را؟ به چه حک م ی دل ببندم آن زمان که قاضی خود ت باشی؟ شکایتی نیست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 23:57
نه اشک های من می فهمند نگاه تو را نه لب های تو می خوانندحرف های مرا معلم زبان می گوید: همه ی فعل های خواستن با to می آیند . عاشق، بی تو هیچ فعلی را نمی خواهد .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 20:18
حسودی کردم..!!! به تمام دختر های امروز تو حسودی کردم... باز هم مثل همه ی شبها من تنها می خوابم تا خیال تو پر شود از دخترکان برنزه و سرخ سفید و موبلند و موکوتاه و موبلند و مومشکی و لاغر و تپل و گرد و قلمبه و من دست به دعا بردارم که همه شان ایدز و هپاتیت و کوفت و سوزاک و همه جور دردی داشته باشند تا خیال تو هم ازشان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 19:10
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!.. اما هرگز نفهمیدی... من تو را برای دردهایم نمی خواستم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 08:48
من دل درد دارم یا درد دل ؟! فکر می کنم . او د ل درد د ا شت و من د ر دِ دل .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 21:36
این ر وزها از نگاه تو عشق می خو ا نم و تخ م محبت م ی کارم ته نوشت: سمفو ن ی قلبم را نگاهت می نوازد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 00:11
تشنه بودنت که بودم نبودنت سیرایم کرد ته نو شت: بالاخره هوایمان یکی شد دوست دارم !!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 20:04
تشنه نبودنــــــــــــ تـــــــــــــــــــم با بودنت سی ر ابم کن ا مروز کم اورد م نبودنت و گر ی ه کردم!! نباشی م ن میمیرم.